بدون عنوان
عشق من نفسم امروز خیلی بیداری کشیدی.اصلا نمیخوابیدی.یعنی دوروزه اینطوری شدی.تا شیر میخوردی غرق خواب میشدی تا میذاشتیم زمین چشماتو ور قلمبیده میکری و دوباره زبونت بیرون و دوباره روز از نو و روزی از نو.امروز باد گرم بود.با ماشین رفتیم بیرون اما بابا حامد کلی میترسید که نکنه پاشی.رفتیم گوشت بخریم یهو پا شدی اومدم پشت واست لالایی خوندم خوابیدی.دوست دارم
شب که اومدیم خونه داشتم واقعا بیهوش میشدم.ساعت ده شیر دادم تو که تا دو ساعت به من میچسبیدی بهت گفتم دلسا به خدا دارم بیهوش میشم نمیشه زود بخوابی.فدات شم نیم ساعت نشد که تا 5 صبح خوابیدی.عاقل من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی