واکسن دو ماهگی
امروز صبح ساعت 8 بیدارت کردم.استامینفون دادم و بردمت مرکز بهداشت.عزیز دلم باید چاهاتو میگرفتم تا خانومه بهت واکسن بزنه .نمیدونی چقد واسم سخت بود اما میدونستم حضور من واست آرامبخشه.اولش خوش اخلاق من به خانومه لبخند میزدی و ایشون میگفت وای من دلم نمیاد با این لبخندت گریتو در بیارم.خلاصه واکسن رو زد و فقط موقع در آوردن سوزن یه کوچولو گریه کردی و بعدش ساکت شدی.از مرکز بهداشت رفتیم خونه مامانی و کمپرس سرد گذاشتم.ساعت 2 اومدیم خونه .شبش یه کم تب داشتی.خیلی کم.اما تا صبح هر نیم ساعت به نیم ساعت بیدار میشدم چک میکردم.بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی